خردسال قدیم دنیا من جستجوهای پشت دریا من
روی این خاکها بکش دستی اگر این خاک زر نشد با من
سر سالست ، مرد مسکینم مکش از دست خالیم دامن
چقدر فاصله است ای دریا از ظهور مقام تو تا من
تو بزرگ قبیلهء آبی تو غدیری ، فراتی اما من
خشکسالم کویر بی آبم
روزگاریست تشنه می خوابم
از نگاه کبوتری وارم به مقام تو غبطه می بارم
سر من را اگر بگیری باز به دو ابروی تو بدهکارم
ارمنی هم اگر حساب کنی باز دست از تو بر نمی دارم
بده این مشک پارهء خود را تا برای خودم نگه دارم
بی سبب نیست گریهء چشمم حسرت صبح علقمه دارم
با تمامی شور و احساسم
آرزومند کف العباسم |