سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خواب سکینه ( س ) - بی پلاک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خواب سکینه ( س ) - بی پلاک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • درباره یه بی پلاک

    بی پلاک
    حاج نعمت
    روزی در ذهنم نقش بست که خیلی کوچک بودم. هنوز خاطراتی از سیمایش در پس زمینه دلم خودنمایی می‏کند و همچون خاطراتی که از بهشت -قبل از اخراج خانواده مان- در وجودم غلیان می کند، آرام بخش آنات و لحظات تاریک زندگیم شده است. ...اما او هم همانند پدران دیگر زود پر کشید. خیلی زود. مثل همت مثل باکری مثل ناصر کاظمی مثل عبدالحسین برونسی مثل ... عجیب دوستش دارم این گمشته بی‏مزار را که امروزه مفقود الاثر می‏خوانندش. راست می‏گویند؛ چرا که نخواستیم بر دلمان تاثیری بگذارند.مفقود الاثر. ... و امروز به اسم او قلم می‏زنم ..:: حاج نعمت ::.. فامیلیش؟؟؟ اصلا مهم نیست.وقتی خودش عشق می‏کند با این فاطمی بودن ،این گمنامی،بگذار بگذریم. *********************** در اینجا: آنچه مورد نیاز مادحین است خواهید یافت. اشعار،سرود، و مراثی اهل بیت(علیهم السلام) که دارای غنای معنایی است به همت شاعر عزیز آقای رضا تاجیک جمع‏آوری می‏گردد. در این مجموعه تلاش شده تا آنچه مورد نظر پیر و مرادمان حضرت سید علی آقای خامنه ای دامه توفیقاته می‏باشد لحاظ شود. .::«تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»::.
  •  پرچم بی پلاک


  •  پرچم عشاق











  •  اشتراک در وبلاگ


  •  

    بی پلاک
    [ و به عمار پسر یاسر فرمود ، چون گفتگوى او را با مغیره پسر شعبه شنود . ] عمار او را واگذار ، چه او چیزى از دین بر نگرفته جز آنچه آدمى را به دنیا نزدیک کردن تواند ، و به عمد خود را به شبهه‏ها در افکنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند . [نهج البلاغه]
  • خواب سکینه ( س )
    نویسنده: حاج نعمت سه شنبه 86/10/18
  • خواب سکینه ( س )

    سکینه علیها السلام گفت : " چون چهار روز از اقامت ما در دمشق گذشت ، خوابى دیدم " . و خوابى طولانى را نقل کرد و در پایان آن گفت : " دیدم زنى در هودجى نشسته و دستهاى خود را روى سر گذارده است . پرسیدم : " این زن ‹ صفحه 686 › کیست ؟ " گفتند : " او فاطمه دختر محمد ( صلى الله علیه وآله ) و مادر پدر تو است " . گفتم : " به خدا قسم ، نزد او مى روم و ستمهایى را که به ما وارد شده است ، به او مى گویم " . سپس با شتاب به سوى او رفتم تا به او رسیدم و برابرش ایستادم و مىگریستم و مى گفتم : " مادر جان ! به خدا سوگند ، حق ما را انکار کردند و جمع ما را پراکنده ساختند و حریم ما را شکستند . مادر جان ! به خدا پدر ما حسین ( علیه السلام ) را کشتند " . فرمود : " سکینه جانم ! دیگر نگو ، زیرا بند دلم را پاره کردى و جگرم را شکافتى . این پیراهن پدرت حسین است که از من دور نمى شود تا با این پیراهن خدا را ملاقات کنم " . ابن لهیعه از ابوالاسود محمد بن عبد الرحمن روایت مى کند : رأس الجالوت مرا دید و گفت : " به خدا قسم بین من و حضرت داوود هفتاد نسل فاصله است ، ولى چون یهودیان مرا مى بینند ، تعظیم مى کنند ، ولى شما با آنکه بین پیغمبر و فرزندش یک نسل بیش فاصله نیست ، فرزندانش را کشتید ؟ "


  • از قلب شکسته ات برایم بنویس ( )