شبی خیال خودم را به آستان توبردم
کبوترانه دلم را به آسمان تو بردم
منم پرنده ی تنها که گنبدت وطنم بود
هزاربار تنم را به آشیان تو بردم
شبیه پیچک مرده...لجن گرفته تنم را
گناه نامه ی خود را به بوستان تو بردم
من آن ستاره ی دورم که با ضمانت چشمت
شهاب ناقص جان را به کهکشان تو بردم
من از کنار ضریحت پلنگ گونه پریدم
و آهوانه سرم را به ریسمان تو بردم
تو هشتمین غزلی از میان شاه غزل ها
وشاه بیت غزل را به خانمان تو بردم
محمد جواد حاجی بنده