نمرود مرده بود ولی باز زنده شد
حالا خلیل باز روی منجنیق بود
آتش نه سرد شد که برافروخت شعله اش
آری! خدا حساب و کتابش دقیق بود
آری! گلوی ماه شبم زیر تیغ بود
در دل دوباره محشر و بر لب دریغ بود
هر ریگ نوحه خوان شده بود از غم حسین
آن آسمان تیره هم از بغض میغ بود
« این جا کسی ز عشق تنزّل نمی کند »
گودال قتلگاه برایش ستیغ بود
برقی زد آسمان و زمین یک جنازه شد
انگار داغ حضرت احساس تازه شد
آخر سرودن از تو مگر ساده است مرد!؟
وقتی شنید کوه تو را صد گدازه شد
اذن دخول می طلبم از دو دست تو
من را ببخش! این غزلم بی اجازه شد
وقتی که چشم های قلم رفت سوی دست
از درک عمق فاجعه جوهر به خون نشست
آن مشک: پاره، دست: بریده، دو دیده: خون
این ها بعید نیست از آن تک سوار مست
از داغ جانگداز تو زینب خمیده شد
از داغ جانگداز تو « کوه از کمر شکست »
بر ساحل فرات نشستی و خم شدی
دستی به آب بردی و دریای غم شدی
« تو در فرات عکس رخ یار دیدی » و
آن لحظه با خدای خودت هم قسم شدی
در راه عشق دیده و دست و امید رفت
***************
این جا کسی ز عشق تنزّل نمی کند: سید امیر حسین میر حسینی
کوه از کمر شکست: زنده یاد سیّد حسن حسینی
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ... : حافظ
شکیبا محمدی |