دلم زدست زمانه عجیب می گیرد
دلم بهانه روی حبیب می گیرد
غروب گشته دوباره خدا نمی دانم
چرا خرابه ما بوی سیب می گیرد
شب گذشته خدایا در آسمان دیدم
که ماه وقت خسوفش غریب می گیرد
برای طعنه زدن آن محافظ رومی
تمام روز بدستش سلیب می گیرد
بدست دیگر خودآن حرامی بی دین
چقدر کعب نی اش رامهیب می گیرد
برای تاول پایم زمردم این شهر
مدام عمه سراغ طبیب می گیرد