خو نابه های زخم تو آب وضوی من لبخند کوچکی به لبت آرزوی من
حرفی بزن عزیز دلم غصه می خورم این غصه عقده ایی شده بین گلوی من
ناراحتی ز دست علی؟ پس چرا دگر پوشانده ای تو صورت خود پیش روی من
مردم دگر جواب سلامم نمی دهند بر باد طعنه رفته همه آبروی من
پیرم نموده ناله واشک شبانه ات دیگر نمانده تار سیاهی به موی من
ای ذات آب , روح طهارت, زلال من خو نابه های زخم تو آب وضوی من