آهسته می شوید یگانه همسرش را
با آب زمزم آیه های کوثرش را
آهسته میشوید غریب شهر یثرب
پشت وپناه وتکیه گاه و یاورش را
تنها کنار نیمه های پیکر خود
می شوید امشب نیمه های دیگرش را
آهسته می شویدمبادا خون بیاید
آن یادگاریهای دیوار ودرش را
پی می برد آن دستهای مهربانش
بی گوشواره بودن نیلوفرش را
می گوید اما باز مخفی می نماید
با آستینی بغضهای حنجرش را
در خانهی اوپهلوی زهرا ورم کرد
حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را
با گریه های دخترانه زینب آمد
بوسد کبودی های روی مادرش را
برشانه های آفتابی اش گرفته
مهتاب هجده سالهی پیغمبرش را
دور از نگاه آسمانها دفن میکرد
در سرزمینهای سؤالی همسرش را