در آسمان چشم غزل تا ستاره ها
سوی تو بوده است تمام اشاره ها
فرزند بت شکن دل هاجر فدای توست
نذر سلامتیت شده قلب ساره ها
انگار حرف جنگ تو بودست بین خلق
وقتی به اسمان شده داد دوباره ها
این جمله ها برای شما تازه می شود
با این که کهنه است نهاد و گزاره ها
هرگز کسی شبیه خودت جز خودت نبود
دیگر عقیم مانده دل استعاره ها
در زیر سایه ات دل خورشید میتپید
با تو شکوفه داده تمام بهاره ها
ای کوه استوار علمدار کوهسار
ارامش همیشگی گوشواره ها
با قطره قطره های دل بی کرانه ات
ارام میشود نفس گاهواره ها
حال فرات دل به تو تعظیم میکند
از اوج سر به زیر شده تا کناره ها
من را ببخش مدح تو را بد نوشته ام
ای روشنایی غزل و چهارپاره ها
سید محمد حسین حسینی