یه علمدار یه سپهدار دیدهاش افتاده از کار
میگه ای مشک پر آبم آبروی من نگه دار
ز شرار تیر دشمن صورتش رو خون گرفته
ز سر وفا خدایا مشکو با دندون گرفته
تو دلش نوای حقه سهم دیده هاش سکوته
برا حفظ مشک آبش دو تا دستاش به قنوته
همه تاب و قرارش برای خنده یاره
جلوی هزار تیر انداز راه برگشتی نداره
*************
دل دریا به خروشه اومده کنار ساحل
انگاری اونم می خونه روضه یا ابو فاضل
دل صحرا دل خیمه پر از غصه و درده
تو حرم صحبت اینه که عمو بر نمی گرده
می گه عمه بین خیمه بارون روضه ببارید
دیگه بعد عمو عباس زیورا رو در بیارید
همه برگردن تو خیمه که پس از عمری امیری
همه زنا و اطفال بپوشن رخت اسیری
رضا تاجیک-سبک 4 - در آرشیو موضوعی سبکها را بشنوید |