سهم مستی
با خاک غم سرشتند رنگ مشیت گِل
نردیک کن خدایا بُعد مسافت دل
نامه رسان نبرده است مضمون آه مارا
مشتاقی ام فتاده دست نسیم کاهل
با موجهای ذاکر قصد عروج کردیم
سمت کجا وزیدی ای بادبان غافل
عمری جزیره بودیم اما نه بین دریا
ما را احاطه کردند این برکه های جاهل
از عمر آبی ما این نقش مانده باقی:
دست دخیل موجی بر مرقد سواحل
از نا توانی ما تنها نه جاده حیران
برما اشاره میکرد بُهت نگاه منزل
انگورهای بالغ بر تاکها رسیدند
پس سهم مستی ما کو ای زمین عادل؟؟؟
رضا جعفری