چهارده نور پاک (فارسی) - دکتر عقیقى بخشایشی - ج 5 - ص 626 - 628
راوى مى گوید : عبیدالله بن زیاد یاران خود را براى جنگ با حسین ( علیه السلام ) دعوت کرد و آنان را از راه حق منحرف ساخت و دعوتش مورد اجابت آنان قرار گرفت و او را متابعت کردند و آخرت عمر بن سعد را به دنیاى خود خرید و او را سرلشکر خویش قرار داد . عمر هم قبول کرد و با چهار هزار سوار براى جنگ با حسین ( علیه السلام ) از کوفه بیرون آمد . ابن زیاد پى در پى براى او لشکر مى فرستاد تا آنکه شب ششم محرم ، بیست هزار سوار نزد او حاضر شدند . سپس کار را بر حسین ( علیه السلام ) سخت گرفتند ، به گونه اى که تشنگى بر ابا عبد الله ( علیه السلام ) و اصحابش غلبه کرد . نخستین خطبهء حسین ( علیه السلام ) حسین ( علیه السلام ) ایستاد و بر شمشیر خود تکیه کرد و با صداى بلند فرمود : " شما را به خدا سوگند مى دهم ، آیا مرا مىشناسید ؟ " گفتند : " آرى . تو فرزند پیغمبر خدا و سبط او هستى " . گفت : " شما را به خدا سوگند مى دهم ، آیا مرا مىشناسید که جد من رسول خداست ؟ " گفتند : " آرى ، به خدا قسم " . فرمود : " شما را به خدا سوگند مى دهم ، آیا مىدانید که پدر من على بن ابى طالب ( علیه الصلاة والسلام ) است ؟ " گفتند : " آرى ، به خدا قسم " . فرمود : " شما را به خدا قسم مى دهم ، آیا مىدانید که مادرم فاطمه دختر رسول خدا ( صلى الله علیه وآله ) است ؟ " گفتند : " بله " . گفت : " آیا مىدانید جدهء من خدیجه بنت خویلد است و او نخستین زنى است که ‹ صفحه 627 › اسلام آورد ؟ " گفتند : " آرى به خدا قسم " . گفت : " شما را به خدا قسم مى دهم ، آیا مىدانید حمزهء سیدالشهداء عموى پدر من است ؟ " گفت : " آرى ، به خدا قسم " . فرمود : " شما را به خدا قسم مى دهم ، آیا مىدانید جعفر طیار عموى من است ؟ " گفتند : " آرى ، به خدا قسم " . گفت : " شما را به خدا سوگند مى دهم ، آیا مىدانید این شمشیر رسول خدا ( صلى الله علیه وآله ) است که همراه دارم ؟ " گفتند : " آرى ، به خدا قسم " . فرمود : " شما را به خدا قسم مى دهم ، آیا مىدانید این عمامهء پیغمبر است که بر سر من است ؟ " گفتند : " آرى به خدا قسم " . گفت : " شما را به خدا سوگند مى دهم ، آیا مىدانید على ( علیه السلام ) نخستین کسى بود که اسلام اختیار کرد و او از همهء مردم ، عالم تر و بردبارتر و مولاى هر مرد و زن مسلمان است ؟ " گفتند : " آرى به خدا قسم " . فرمود : " پس با این همه امتیازات و خصوصیات ، براى چه ریختن خون مرا حلال مىدانید ؟ در صورتى که پدرم ساقى حوض کوثر است و لواى حمد روز قیامت در دست اوست " . گفتند : " ما همهء این مطالب را که بیان کردى ، مى دانیم . با این حال ، دست از تو بر نمىداریم تا با لب تشنه مرگ را بچشى " . چون این خطبه را به پایان رسانید ، دختران او و خواهرش زینب آن را شنیدند و گریستند و سیلى به صورت زدند و صداى گریه از آنان برخاست . ‹ صفحه 628 › حسین ( علیه السلام ) برادرش عباس و فرزندش على را به سوى آنان فرستاد و فرمود : " زنها را ساکت کنید ، زیرا به جان خودم قسم پس از این فراوان خواهند گریست " . راوى مى گوید : نامهء عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد رسید . در آن نامه او را تحریض نموده بود که جنگ را زود شروع کند و به پایان رساند و آن را به تأخیر نیندازد . در این هنگام لشکر سوار شدند و به سوى خیمه هاى حسین ( علیه السلام ) پیش رفتند .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
‹ پاورقى ص 628 › 1 . عبد الله بن على بن ابیطالب ( ع ) ، مادرش ام البنین دختر خزام حایرى بود . هنگام شهادت 25 سال داشت . جعفر بن على ( ع ) نیز مادرش ام البنین بود و هنگام شهادت 19 سال داشت . عثمان بن على وقت شهادت 19 ساله بود ، وعباس بن على ( ع ) که کنیهاش ابوالفضل بود - بزرگترین این برادران بود و هنگام شهادت 34 سال داشت . قابل ذکر است که ام البنین ، مادر حضرت ابوالفضل ( ع ) و برادرانش ، از قبیله اى بود که شمر نیز از آن قبیله بود و در میان عرب مرسوم است که به دورترین فرزندان هم قبیله هم ، خواهرزادگان مى گفتند ، نه آنکه شمر دایى واقعى آنها بوده باشد . |