سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امان خواهى براى عباس ( علیه السلام ) و برادران - بی پلاک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امان خواهى براى عباس ( علیه السلام ) و برادران - بی پلاک
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  • درباره یه بی پلاک

    بی پلاک
    حاج نعمت
    روزی در ذهنم نقش بست که خیلی کوچک بودم. هنوز خاطراتی از سیمایش در پس زمینه دلم خودنمایی می‏کند و همچون خاطراتی که از بهشت -قبل از اخراج خانواده مان- در وجودم غلیان می کند، آرام بخش آنات و لحظات تاریک زندگیم شده است. ...اما او هم همانند پدران دیگر زود پر کشید. خیلی زود. مثل همت مثل باکری مثل ناصر کاظمی مثل عبدالحسین برونسی مثل ... عجیب دوستش دارم این گمشته بی‏مزار را که امروزه مفقود الاثر می‏خوانندش. راست می‏گویند؛ چرا که نخواستیم بر دلمان تاثیری بگذارند.مفقود الاثر. ... و امروز به اسم او قلم می‏زنم ..:: حاج نعمت ::.. فامیلیش؟؟؟ اصلا مهم نیست.وقتی خودش عشق می‏کند با این فاطمی بودن ،این گمنامی،بگذار بگذریم. *********************** در اینجا: آنچه مورد نیاز مادحین است خواهید یافت. اشعار،سرود، و مراثی اهل بیت(علیهم السلام) که دارای غنای معنایی است به همت شاعر عزیز آقای رضا تاجیک جمع‏آوری می‏گردد. در این مجموعه تلاش شده تا آنچه مورد نظر پیر و مرادمان حضرت سید علی آقای خامنه ای دامه توفیقاته می‏باشد لحاظ شود. .::«تا چه قبول افتد و چه در نظر آید»::.
  •  پرچم بی پلاک


  •  پرچم عشاق











  •  اشتراک در وبلاگ


  •  

    بی پلاک
    انسان خطای آموزگارش را نشناسد، تا آنکه اختلاف [و دیگر نظرات]را بشناسد . [ایّوب علیه السلام]
  • امان خواهى براى عباس ( علیه السلام ) و برادران
    نویسنده: حاج نعمت سه شنبه 86/10/18
  • چهارده نور پاک (فارسی) - دکتر عقیقى بخشایشی - ج 5 - ص 628 - 629

    امان خواهى براى عباس ( علیه السلام ) و برادران

     شمر نزدیک خیمه ها آمد و فریاد زد : " کجا هستند عبد الله و جعفر وعباس وعثمان ، پسران خواهر من ؟ " ( 1 ) حسین ( علیه السلام ) فرمود : " جواب شمر را هر چند فاسق است ، بگویید زیرا دایى شماست " . عباس ( علیه السلام ) و برادرانش گفتند : " چه مى گویى ؟ " گفت : " اى خواهرزاده هاى من ! شما در امان هستید و خود را با برادرتان حسین به کشتن ندهید و از أمیر المؤمنین ، یزید ، اطاعت کنید " . عباس ( علیه السلام ) فرمود : " دستت بریده باد ! چه امان زشت و پلیدى براى ما آورده اى ؟ اى دشمن خدا ! آیا مى گویى دست از یارى برادر خود ، حسین ، فرزند فاطمه برداریم و اطاعت یزید و فرزندان فرومایگان را به عهده بگیریم ؟ ! " شمر ، غضبناک به سوى سپاه خود بازگشت . چون حسین ( علیه السلام ) دید که سپاه ابن زیاد در شروع جنگ ، بسیار عجله و شتاب دارند و ‹ صفحه 629 › موعظه و نصیحت در آنان اثر نمى کند ، به برادرش عباس ( علیه السلام ) فرمود : " اگر مى توانى ، این سپاه را از جنگ در امروز منصرف کن که امشب را به نماز بپردازیم ، زیرا خدا مى داند که من نماز خواندن و تلاوت قرآن را دوست دارم " . راوى مى گوید : عباس ( علیه السلام ) آمد و از آنان درخواست تأخیر نمود . عمر بن سعد سکوت کرد و گویا مایل نبود که در جنگ تأخیرى رخ دهد . عمر بن حجاج زبیدى گفت : " به خدا قسم اگر درخواست کنندگان ، از ترک و دیلم بودند و چنین درخواستى مى کردند ، ما قبول مى کردیم ، چگونه نپذیریم و حال آن که ایشان آل محمد ( صلى الله علیه وآله ) هستند " . پس از آن قبول کردند و جنگ را یک روز به تأخیر انداختند . راوى مى گوید : حسین ( علیه السلام ) روى زمین نشست . خواب او را درربود و پس از لحظه اى بیدار شد و به زینب ( س ) فرمود : " خواهر جان ! اینک جدم رسول خدا و پدرم على و مادرم فاطمه و برادرم حسن ( علیهم السلام ) را در خواب دیدم . به من گفتند : اى حسین ! فردا نزد ما مىآیى " . زینب از شنیدن این سخن سیلى به صورت خود زد و صدا به گریه بلند کرد . حسین ( علیه السلام ) فرمود : " آهسته باش و کارى نکن که این مردم ما را شماتت کنند " .

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    ‹ پاورقى ص 628 › 1 . عبد الله بن على بن ابیطالب ( ع ) ، مادرش ام البنین دختر خزام حایرى بود . هنگام شهادت 25 سال داشت . جعفر بن على ( ع ) نیز مادرش ام البنین بود و هنگام شهادت 19 سال داشت . عثمان بن على وقت شهادت 19 ساله بود ، وعباس بن على ( ع ) که کنیه‌اش ابوالفضل بود - بزرگترین این برادران بود و هنگام شهادت 34 سال داشت . قابل ذکر است که ام البنین ، مادر حضرت ابوالفضل ( ع ) و برادرانش ، از قبیله اى بود که شمر نیز از آن قبیله بود و در میان عرب مرسوم است که به دورترین فرزندان هم قبیله هم ، خواهرزادگان مى گفتند ، نه آنکه شمر دایى واقعى آنها بوده باشد


  • از قلب شکسته ات برایم بنویس ( )