چهارده نور پاک (فارسی) - دکتر عقیقى بخشایشی - ج 5 - ص 658 - 663
حوادث پس از شهادت ‹ صفحه 660 › بخش سوم / حوادث پس از شهادت . . .
راوى مى گوید : عمر بن سعد ، سر مقدس حسین ( علیه السلام ) را عصر همان روز عاشورا توسط خولى بن یزید وحمید بن مسلم ازدى به پیش عبیدالله بن زیاد فرستاد و دستور داد سرهاى بقیهء اصحاب و جوانان بنى هاشم را از بدنها جدا کردند و همراه شمر بن ذى الجوشن وقیس بن اشعث وعمرو بن حجاج به کوفه فرستاد تا آنها را نزد ابن زیاد ببرند . خود او روز عاشورا و روز یازدهم را تا ظهر در کربلا ماند . سپس با بازماندگان حسین ( علیه السلام ) به سوى کوفه حرکت کرد و زنان را در میان دشمنان ، با صورتهاى باز بر شتران بى هودج نشانید . آنان را با این که امانات وودایع انبیا بودند ، چون اسیران ترک وروم با سخت ترین مصیبتها و اندوهها به اسیرى بردند . شاعر چه نیکو سروده است : " بر پیغمبرى که از طایفهء بنى هاشم مبعوث شده است صلوات و درود مىفرستند ، ولى با فرزندانش مىجنگند و این امر یکى از عجایب و شگفتىهاست " . شاعر دیگرى نیز گفته است : " آیا کسانى که حسین را کشتند ، امید دارند که در روز قیامت به شفاعت جدش نایل شوند " . روایت شده است که سرهاى اصحاب حسین ( علیه السلام ) هفتاد و هشت سر بود و قبیلههایى که در کربلا شرکت کرده بودند ، براى تقرب به ابن زیاد و یزید بن معاویه ، آنها را بین خود تقسیم کردند : طایفهء کنده به سرکردگى قیس بن اشعث ، 13 سر . قبیلهء هوازن به ریاست شمر بن ذى الجوشن ، 12 سر . طایفهء بنى تمیم ، 17 سر . ‹ صفحه 661 › قبیلهء بنى اسد ، 16 سر . طایفهء مذحج ، 7 سر ، و سایر مردم 13 سر را به کوفه آوردند .
ورود اسیران به کوفه
راوى مى گوید : چون عمر بن سعد از کربلا دور شد ، جمعى از طایفهء بنى اسد آمدند و بر آن بدنهاى خون آلود و مطهر نماز گزاردند و آنها را در همان مکانى که اکنون مشهور است ، به خاک سپردند . ابن سعد ، همراه با اسیران آل پیغمبر به کوفه آمد . اهل شهر براى تماشاى آنان اجتماع کرده بودند . راوى مى گوید : زنى از زنان کوفه از بالاى بام فریاد زد : " شما از اسیران کدام مملکت و کدام قبیله اید ؟ " در پاسخ گفتند : " ما اسیران آل محمدیم ( ص ) " . آن زن از بام فرود آمد و از خانهء خود براى آنها جامه وازار و مقنعه جمع کرد و به اهل بیت ( علیه السلام ) داد تا خود را بپوشانند . على بن الحسین ( علیه السلام ) در حالى که بیمارى ، او را ضعیف و رنجور کرده بود و حسن بن حسن مثنى ( 1 ) - که در کربلا براى یارى عمو و امام خود ، حسین ( علیه السلام ) زخمهاى شمشیر و نیزه را به تن خریده بود ، ولى با آن جراحتها از میدان جنگ زنده بیرون آمده بود - در بین اسیران دیده مى شدند . مصنف کتاب " مصابیح " روایت مى کند که : حسن بن حسن مثنى روز عاشورا در برابر ‹ صفحه 662 › عمویش حسین ( ع ) ، هفده نفر را کشت و هیجده زخم بر بدنش وارد شد و از اسب افتاده بود . دایى او اسماء بن خارجه او را از زمین برداشت و به کوفه برد و او را مداوا کرد تا بهبود یافت و سپس او را به مدینه برد . همچنین در میان اسیران ، زید و عمرو ، فرزندان امام حسن ( علیه السلام ) نیز دیده مى شدند . پس اهل کوفه چون چشمشان به اسیران افتاد ، شروع به گریه و زارى کردند . آنگاه على بن الحسین ( علیه السلام ) فرمود : " آیا براى ما گریه و نوحه مى کنید ؟ پس کشندگان ما کیانند ؟ "
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
‹ پاورقى ص 661 › 1 . حسن بن حسن بن على ( ع ) ، معروف به " مثنى " ، جلیل القدر و عالم و پرهیزکار بود . با دختر عمویش ، فاطمه دختر امام حسین ( ع ) ازدواج کرد . در کربلا در رکاب عموى بزرگوارش امام حسین ( ع ) حضور داشت و جنگید و جراحاتى برداشت ، اما خداوند متعال او را شفا داد . مادرش خوله دختر منظور الفرازى است . وى حدود سال 90 ه . ق در مدینه وفات یافت . |